نمی‌دانم مشکل کجاست. چیزی خوشحالم انگار نمی‌کند.
گاهی چیزهایی موجب می‌شود لبخندی بزنم اما خوشحالی که از عمق وجودم باشد و حالم را خوب کند نه
حرف‌هایی که اطرافیان می‌زنند و گفت‌وگوهای روزمره آن چیزی نیست که به مذاق من خوش بیاید
جای خالی خیلی چیزها آزارم می‌دهد. جای خالی مهربانی، عدل، انصاف .
احساس تنهایی می‌کنم و گاهی بدجور احساس دلتنگی. دلم برای یک نفر خیلی تنگ می‌شود؛ فکر می‌کنم اگر او کنارم باشد یا کنارش باشم آن موقع هست که حالم خوب» است. توی لیست مخاطبین موبایلم بالا و پایین می‌کنم تا شماره اش را بیابم. متاسفانه شماره‌اش را ندارم.
دلم می‌خواست شماره‌اش را داشتم تا برایش پیامک کنم: دلم برایتان خیلی تنگ شده. دوست‌تان دارم»

اما افسوس که هیچ ردی از او ندارم و نمی‌دانم کجای عالم به سر می‌برد و مشغول چه کاری است. نمی‌دانم حالش چه‌طور است.
نمی‌دانم فردا می‌آید، یا فردای فردا یا روز بعد از آن . یا وقتی که دیگر من در این دنیا نباشم. دلم تنها به وعده‌ای خوش است که گفته‌اند حتما می‌آید؛ اگر یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد، خدا آن روز را آن‌قدر طولانی می‌کند تا بیاید. تا بیاید حال دل‌هایی چون من را خوب کند. تمام جاهای خالی دنیا را از مهر و عدل پر کند. اما کاش این آمدن این قدر طول نکشد. مگر من چه قدر جوانم؟ چه قدر عمر می‌کنم؟ کلافه و دلخسته از همه چیز می‌شوم وقتی تصور می‌کنم که عمرم به سر آمده و من حتی روی ماهش را ندیده‌ام و صدای نازنین‌اش را نشنیده‌ام.
چه زندگی سخت و طولانی است این زندگی . هر روز سخت‌تر از دیروز می‌شود و درد فراق و نبود او بیش‌تر محسوس است.

ندیدم شهی در دل‌آرایی تو
به قربان اخلاق مولایی تو
تو خورشیدی و ذره پرورترینی
فدای سجایای زهرایی تو

نداری به کویت زمن بی‌نواتر
ندیدم کریمی به طاهایی تو
نداری گدایی به رسوایی من
ندیدم نگاری به زیبایی تو
نداری مریضی به بدحالی من
ندیدم دمی چون مسحایی تو
نداری غلامی به تنهایی من
ندیدم غریبی به تنهایی تو
نداری اسیری به شیدایی من
ندیدم کسی را به آقایی تو

امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها