دهه دوم محرم امسال توفیق شرکت در مجالس عزاداری امام حسین علیهالسلام را نداشتم.
همین خیابان بغل مسجد وجود داشت و صدای دسته و روضه هم میآمد و دلم هوایی میشد ولی چون تازه نقل مکان کرده بودم (دوباره وارد تحصیل شدم) و یک مرتبه کلی کار جدید که مدتها بود ازشان دور بودم پیش رویم ردیف شد که باعث شد اولویتم رسیدگی به کارها، خو گرفتن با محیط جدیدم قرار داده شود و خستگی موجب شود حضور در روضه نیابم. آن موقع بود که گفتم خدا رحمت کند پدر کسی را که روضههای آنلاین و مجالس مجازی را باب کرد. آن چند شب روضهٔ آنلاین
اینجا را گوش میدادم.
بعدش از لطف خدا و تکنولوژی روز فایلهای صوتی مجالسی که در دهه دوم عادت داشتم به آنها گوش کنم را پیدا کردم و دقیقا امروز که ماه صفر دارد شروع میشود تازه سخنرانیهای دهه دوم را تمام کردم.
موضوع آن سخنرانیهایی که امروز تمام کردم جالب بود. هشت قسمت بود و تمام این هشت قسمت سخنران صحبت کرد تا بتواند پاسخ این شبهه را بدهد: آیا راهی وجود نداشت که امام حسین علیهالسلام از جنگ جلوگیری کند و اینچنین مصیبتی در تاریخ بشریت به وجود نیاید؟ آیا امام حسین علیهالسلام نمیتوانستند مثل امام حسن علیهالسلام صلح کنند؟ نمیشد مثل پدرشان امیرالمؤمنین علیهالسلام سکوت اختیار کنند؟
پاسخ سخنران جالب بود و البته مفصل و شنیدنی اما من سعی میکنم در چند سطر کوتاه و مختصر آنچه را که یاد گرفتم بنویسم. البته بنده نمیتوانم مانند سخنران آنجا تک تک روایات و احادیث و آیههای قرآنی که در متن سخنرانی برای تثبیت ادعا آورده شد اینجا بیاورم اما اگر کسی متن اینجا را خواند و در جایی ابهام داشت میتوان برای ایشان آیهها و احادیث را فراهم کرد یا فایلهای سخنرانی را در اختیار ایشان قرار داد.
پاسخ با یک مقدمه سه قسمتی شروع میشود:
قسمت اول: امام حجت خداست. او علم و عملش کامل و بینقص است. ما را چه به نظر دادن در عمل امام؟
تا بحال نشده که عملی را انجام بدهید بعد از مدتی بگویید کاش فلان کار را نمیکردم؟ تا بحال نشده خودتان از کردهٔ خودتان پشیمان شوید و بگویید کاش بهتر از این را انجام میدادم؟ تابحال نشده که از حرفی که بزنید پشیمان شوید؟ تابحال نشده نقض حرفی که زدید را ببینید؟ در دنیای علم فعلی ما که هر روز فصل جدیدی بر دانش گذشته افزوده میشود و هر روز علم و دانش تکمیلتر از دیروز میشود.
آن وقت ما را چه به حرف زدن از آنچه که امام و حجت خدا انجام داده؟ مگر علم ما کامل است که نظر بدهیم؟ اگر نظری بدهیم باید با توجه به سخن خود ایشان باشد و گرنه نظر ما یک نظر یک شخص عادی بشر است خیلی درست و غلط بودنش معلوم نیست. پس ما سعی میکنیم آنچه که میگوییم باتوجه به حدیث خود ایشان باشد.
قسمت دوم: گذر زمان بعضی حکمتهای سر به مهر را میگشاید
بعضی چیزها هستند که زمان حلش میکند. مثلا در حدیثی داریم که آخرامان را توصیف میکند. در این حدیث قسمتی در مورد پوشش ن آمده است که الکاسیات العاریات» عالم بزرگی که این حدیث را در چندین قرن پیش در کتاب خودش روایت کرده و درود و رحمت خدا بر او باد زیر نقل این حدیث نوشتهاست : فهم این قسمت از غوامض و پیچیدگیهای کلام اهلالبیت علیهمالسلام است و ما باید صبر کنیم تا خود ایشان بیایند و آن را شرح دهند» (لازم به ذکر است که کاسیات العاریات به معنای پوشیدهٔ عریان است)
و خب واضح است که عالم نقل کنندهٔ حدیث در زمان خودش نمیتوانسته چنین چیزی را متصور شود اما حال اگر ایشان را به دنیای خودمان دعوت کنیم و از ایشان بخواهیم یک چرخی در همین خیابانهای شهر ما بزنند شرح حدیث کاملا برای ایشان روشن میشود.
قسمت سوم: باید خودمان را ببریم در جغرافیای مکان آن موقع
ما خودمان در این زمان و مکان و امکانات امروزی هستیم. باید بدانیم در جغرافیای زمان پیامبر چه بوده، چه نبوده و چه چیزهایی معنیشان واضح بوده چه چیزهایی واضح نبوده و پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم ایجاد کرده است.
بعد از مقدمه سراخ پاسخ اصلی میرویم:
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در جغرافیای زمان و مکان آن دوران، چهار رکن و وجود اصلی برای اسلام ایجاد فرمودند.
وجود لفظی اسلام، وجود عقاید و احکام اسلامی، وجود شخصیتهای اسلامی و وجود جامعهٔ اسلامی
پس از رحلت ایشان با غضب منصب جانشینی پیامبر توسط اولی، وجود جامعهٔ اسلامی از بین رفت. خود اولی در اولین خطبه این امر را اظهار میکند و اعلام میدارد که جامعهای که از این پس وجود دارد دیگر نه مثل آن جامعهای است که پیامبر خدا ساخته بود.
بعد از آن گروه مشکرین، منافقین و کافرین به تخریب شخصیتهای اسلامی که پیامبر ساخته بود میکنند. آنچنان فعالیت میکنند که اهلالبیت رسول خدا صلیاللهعلیه و آله حرمتهایشان شکسته میشود (داستان حضرت زهرا سلامالله علیها و بیحرمتیهایی که در طول سی سال به امیرالمؤمنین شد) و بجای ایشان اشخاصی دیگر را با نام صحابه رسول خدا به مردم قالب میکنند و میگویند که صحابه (کسی که صرفا رسول خدا را دیده باشد) حتما بهشت بر او واجب است. سپس صحابههای منافق شروع به جعل احادیث و زدن پایههای عقاید و احکام میکنند.
به این ترتیب سه وجود از چهار وجودی که پیامبر ایجاد فرموده بودند از بین میرود. در زمان امام جسین علیهالسلام، یزید لعنتالله علیه قصد بر از بین بردن لفظ اسلام میکند. توجه کنید که یزید بر خلاف پدر منافقش معاویه، حتی ظاهر اسلام داشتن را نیز رعایت نمیکند و در آشکارا مشروب میخورد، نماز نمیخواند و چه و چه
امام حسین علیهالسلام برای احیای دین جدشان و جلوگیری از، ازبین رفتن لفظ اسلام قیام میکنند. قیام ایشان نه تنها باعث میشود لفظ اسلام باقی بماند بلکه شخصیتهای اسلامی شناخته شوند و عقاید و احکام اسلامی از بین نرود.
میماند جامعهٔ اسلامی، این وعدهٔ خداست که با ظهور فرزند امام حسینعلیهالسلام مهدی جامعهٔ اسلامی آنچنان که در زمان رسولخدا صلیاللهعلیهوآله وسلم بود، در سطح کل دنیا برقرار شود.
یا رب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین بظهور الحجة
+البته من خیلی بد و کوتاه نوشتم. میتوان خیلی بهتر راجع به هر قسمت صحبت کرد و توضیح داد. مثلا خود امام حسین علیهالسلام بر صلحی که امام حسن علیهالسلام با معاویه کرده بودند متعهد بودند. چرا که معاویه یکی از صحابی رسول خدا بود و ظاهر اسلام را حفظ میکرد و ز این رو مردم جاهل وی را قبول داشتند و قیام علیه او تاثیری که قیام علیه یزید داشت را بر همگان نمیگذاشت.
مدت زیادی بود که نمی نوشتم،
فکر میکنم تمام حسهایم قاطی شده بود
این طوری که فکر میکردم نوشتن سودی ندارد یا اینکه مطالبی را که اینجا قرار میدهم را میتوان به سادگی در جایی یافت
امروز
یک وبلاگ خوب خوب پیدا کردم و برخی از نوشتههایش را خواندم
بعضی از نوشتههایش قسمتی از فکر بدون نظمم را نظاممند کرد.
حال دارم فکر میکنم نوشتن برخی فکرها و در معرض نمایش گذاشتن شاید برای یک نفر یک جای عالم بتواند خوب باشد
البته میدانم اصلا من در حد نویسنده آن وبلاگ نیستم ولی فکر میکنم شاید بتوانم در سطح و اندازه کوچک خودم فکرهایی که فکر میکنم خوب هستند را در اختیار دیگران یا حتی خودم برای خودم قرار دهم.
تنها چیزهایی که در این لحظات میتواند حالم را آرام کند اینهاست:
ماشاءالله لاحول و لاقوة الله بالله
ماشاءالله لا ماشاءالناس
ماشاءالله و ان کرهالناس حسبی الرب من المربوبین
حسبی الخالق من المخلوقین
حسبی الله رب العالمین
حسبی من هو حسبی
حسبی من لم یزل حسبی
حسبی من کان مذ کنت لم یزل حسبی
حسبی الله لا اله الا هو
آنجه خداوند بخواهد همان میشود و هیچ نیرو و توانی نیست جز آنکه به خداوند متکی است
آنچه خدواند بخواهد آن میشود نه آنکه مردمان بخواهند
آنچه خداوند بخواهد خواهد شد، گرچه مردمان خوش نداشته باشند
پروردگارم کفایت میکند مرا از یاری پروردگاران
آفریدگارم کفایت میکند مرا از کمک آفریدگان
روزیدهنده من کفایت میکند مرا از لطف روزیخواران
خدای یکتا پروردگار جهانیان مرا کفایت میکند
مرا بس است آنکه به حقیقت مرا بس است
مرا بس است آنکه همواره و همیشه مرا بس است
مرا بساست آنکه همواره از آنگاه که بودهام مرا بس است
مرا بس است خدایی که معبودی جز او نیست
آن موقع ها که دانشجوی کارشناسی بودم فکر میکردم که دانشجوهای کارشناسی و بالاخص دکتری خیلی چیز بلد هستند و میفهمند.
الان که خودم تجربه میکنم میفهمم که دانشجوی دکتری بیچاره خودش بهتر از هر کسی میداند که چه قدر چیز نمیفهمد!
میفهمد که چه قدر دنیای علم وسیع است و دانش ما اندک
بدجوری احساس چیز کم بلد بودن میکنم.
امروز این عبارت را جایی خواندم:
دلم همچو آینهای است شکسته شکسته که آفتاب پر مهرتان هزار باره میشود در این قاب»
داشتم فکر میکردم که چقدر زیبا نوشته، دل را به یک آینه خرد شده مثال زده که موجب میشوذ تا آفتابی که به آن میتابد با تلالؤ بیشتر هزار برابر شود. بعدش به ذهنم رسید، دلم من چطور است؟ دلم شکسته اما آیا آینه بوده یا نه؟ اگر آینه نباشد که جلوه آفتاب را نمیتوان در آن دید. اگر سنگ باشد که .
این چند مدت اخیر متوجه تغییرات ناخوشآیندی در خودم شدم. هنوز دلسنگ نشدم اما دل آینه هم نیستم. انگار آینه غبارآلود کثیف که دارد تبدیل به سنگ میشود. تقلا میکنم همانی باشم که بودم، فکر میکنم خوب بودم، اما نمیشود. انرژی قبل را ندارم، آن فرد سرشار از انرژی که بالا پایین میپرید، کارهایی که خیلیها باور میکردند نمیتواند انجام میداد. صبور بود و پرحوصله و تا کاری را تا آخر انجام نمیداد نیمهتمام ولش نمیکرد دیگر انگار نیستم. زود خسته میشوم. حالم به تنگ و سر میآید و عصبانی میشوم. قبلا با دیدن یک پرنده گل از گلم میشکفت و با تمام وجود به وجد میآمد و حالا بیشترین احساسی که اگر رخ بدهد یک لبخند است.
دلم آن دل قبلی نیست. دل قبلی ام میتوانست آفتاب مهر شما را منعکس کند و حال دل اکنونم خراب است. دلم فکر میکند که دیگر توانی ندارد.
آفتاب خاصیتش اما این است که وقتی که بتابد، گرم میکند حتی اگر از سنگ باشد. و میدانم اگرچه دل شکسته شکسته من نمیتواند منعکس کننده مهر شما باشد اما آفتاب شما که به آن میتابد گرم میشود. گرم گرم
اما
حیف که آفتاب پشت ابر هستید. آفتاب پشت ابر روشن میکند اما گرم .
نمیدانم دل نیمه سنگی و ماتم را باید کجا بگذارم که درست در معرض اشعهٔ آفتاب شما که از ابر بیرون آمده قرار بگیرد. کجا رود که بتواند در معرض تابش مستقیم شما باشد تا دلگرم شوم.
مولای نازنینم، ای روشنتر از آفتاب، دلم شما را میخواهد.
جز امام عصر عجلاللهتعالی فرجه چه کسی از درد دل هر فرد با خبر است؟
گاهی اوقات کاری میکنی که اشتباه هست و این اشتباه گریبان گیر زندگیات میشود. زندگیات را آنطوری که نمیپسندی برایت رقم میزند.
ولی خب، مگر نه اینکه ما باور داریم که خدایی هست. خدایی که بخشنده و مهربان هست و هر روز نام او را با این دو صفت بر زبان جاری میکنیم.
میشود که چنین خدایی که رحیم و رحمن و غفور است بعد از اینکه تو فهمیدهای که کاری را اشتباه انجام دادهای و پشیمان هم شدهای و دیگر هم نمیخواهی اشتباه کنی، از تو نگذرد و تو را نبخشد؟ زبانم لال میشود که چنین خدایی بگوید میخواستی اشتباه نکنی! حقت است از نعماتی که محروم شدهای محروم بمانی؟
خدایی که من میشناسم و میپرستم اینچنین نیست. خودش گفته بندگان وقتی اشتباهی کنند و برگردند من آنها را میپذیرم. خودش گفته
اُدعونی اَستَجِب لَکُم . بخوانید مرا تا شما را اجابت کنم»
نمیدانم چه میشود که بندگان خدا حاضر نمیشوند تو را بپذیرند و یا از تو بگذرند.
و تو میمانی و تنهایی و خودت و امام زمان علیهالسلام و درد دل.
درباره این سایت